مصدق السلطنه یک شخصیت مردمی :
پدرش یکی از کارگزاران و والیان حکومت قاجار بود که پس از مرگ وی، ناصرالدین شاه به محمدخان لقب مصدق السلطنه داد. مادر مصدق السلطنه نوه فتحعلیشاه بود. مظفرالدین شاه شوهر خاله مصدق السلطنه می باشد.
بعلت عدم احساس تعلق و دوری از مردم پایین دست و فقیر، این اشراف زاده هیچگاه به توده ی مردم تکیه نکرد و هنگام کودتا تلاشی برای کمک گرفتن از مردم نشان نداد. در حالی که مدارک ذیل بر علم وی به کودتا موجود است: نامه نهرو از هند+نامه آیت الله کاشانانی+ ملاقات میرزا اسماعیل خلیلی از شیعیان هند + ادعای احسان نراقی + هشدار دیگر بزرگان نهضت ملی مثل دکتر بقایی و حسین مکی و...
مصدق ملی گرا و ناسیونالیست :
مصدق در خاطراتش معترف است که در جوانی می خواسته در سوییس باقی بماند و به تابعیت آنجا دربیاید. بعلاوه وزیرپیشه و هنر ایشان (دکتر اخوی) که ایشان هم قبلا تابعیت ایران را ترک کرده بود و به تبعیت دولت امریکا درآمده بود!
مصدق یکه تاز ملی شدن صنعت نفت :
علیرغم اینکه آیت الله کاشانی در بیانیه های خود تصریح می کرد که نفت ایرانی برای ایران است ولی مصدق تا قبل از خرداد 1329 هیچگاه صحبتی از ملی شدن صنعت نفت نکرده بود. در سالهای قبل از آن جزء مخالفین ملی شدن نفت بود که حتی مجادله او نیز ثبت شده است. مثلا در مجلس چهاردهم که غلامحسین رحیمیان اولین بار از ملی شدن نفت صحبت کرد وی مخالفت کرد در مجلس پانزدهم هم حاظر نشد زیر بیانیه اسکندری مبنی بر ملی شدن نفت را امضا کند و می گوید قرارداددارسی 1962 به پایان می رسد! نطق پیش از دستور 28خرداد1329 هم که او قرائت کرد بیانیه ی کاشانی بود که مصدق اعلام کرد از طرف آیت الله کاشانی بیانیه ی وی را قرائت می کند!
مصدق مبارز شجاع :
مصدق طی پنج ماه تبعید در بیرجند 2بار اقدام به خودکشی کرد. در طول فعالیت هم هرگاه اوضاع سخت می شد به احمدآباد می رفت و وقتی اوضاع بازتر می شد برمی گشت! البته بحث شجاعت ایشان افسانه ای طولانی است که در این مختصر نمی گنجد!
مصدق پرچمدار دموکراسی :
مصدق در همان ابتدای قدرت، لایحه ای به مجلس برد که طبق آن اختیارات نامحدودی در قانونگذاری به وی داده می شد که خلاف اصل تفکیک قوا بود و نهایتا همین مجلس که حامی او بود را منحل کرد. بقول احسان نراقی: اختیاراتی که مصدق گرفته بود چرچیل در جنگ جهانی دوم نگرفته بود. قانون مطبوعات که دکتر مصدق تهیه کرده بود به قول دکتر بقائی «این قانون یعنی اینکه هر کس روزنامه در بیاورد باید اعدام گردد»!!
مصدق آزاد اندیش :
شیخ محمد تهرانی به جرم مخالفت با مصدق دستگیر شد و تا آخر عمر دولت مصدق زندانی بود.
با تحریک رسانه ها و رادیو تلویزیون دراختیار مصدق طرفداران مصدق به رهبری فروهر به منزل آیت الله کاشانی حمله کردند و حدادیان از افراد داخل منزل ایشان را کشتند. داستان زندانی بودن نواب صفوی در دوران وی هم که جای خود دارد. این هم تصوی قسم نامه فراماسونری وی (+)
مصدق شایسته سالار :
محمدخان مصدق السلطنه پس از بقدرت رسیدن، سهام السلطان از بستگان خود را به ریاست شرکت نفت گذاشت. سرلشگر متین دفتری را هم که در زمان رضا شاه دندان آقای کاشانی را شکسته بود به قدرت رساند. کسی که بعدا دکتر بقایی سند جاسوس بودن وی را افشا کرد. رضا فلاح را که نشان زانوبند حمایت از ملکة انگلیس گرفته بود را در شرکت نفت پست بالایی داد. وزیر کشور شدن سرلشگر زاهدی هم که بماند!کسی که دوبار علیه دولت مصدق کودتا کرد و همچنان در دولت باقی ماند! از همه بدتر معاون وزیر جنگ شدن سرلشگر وثوق بود کسی که در حادثه 30تیر (نجات دولت مصدق توسط کاشانی) به سوی کفن پوشان دستور تیراندازی داده بود. اضافه بفرمایید پست شاپور بختیار در وزارت کار، کسی که در همان زمان سند جاسوسی وی برای شرکت نفت انگلیس رو شده بود...
|
این روزها بازار خاطره گویی داغ است! ما هم قسمتی از بیانیه گروهک نهضت آزادی پس از انتصاب بازرگان به نخست وزیری موقت را جهت یادآوری به این خائنان، آورده ایم :
"از آنجا که به فرمان آیه شریفه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم اطاعت از این امر را وظیفه شرعی و عقیدتی خود به شمار میآوریم و از آنجا که بر طبق اصل والای اسلام و به خصوص مذهب شیعه که مرجعیت عالی آن به عنوان نیابت از امام حق عزل و نصب دارد، وظیفه خود میدانیم که به برادر ارجمند آقای مهندس بازرگان اطمینان دهیم که هر چه بیشتر در جهت رسالت مکتبی و تشکیلاتی که نهضت آزادی ایران بر دوش دارد بر تلاش خود بیفزاییم."
اینهم اولین جمله فرمان حضرت امام در انتصاب دولت موقت تا قبل از رفراندوم:
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، برحَسَب حقّ شرعی و حقّ قانونی ناشی از آرایاکثریت قاطع قریب به اتّفاِق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهراتوسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و بهموجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که ازسوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتنروابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم.
|
کتاب چهل حدیث ص6 : این ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است به مقام ((وهم))‚ زیرا که وهم سلطان قوای ظاهره و باطنه نفس است. پس اگر وهم حکومت نمود در آنها به تصرف خود یا شیطان‚ این قوا جنود شیطان گردند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود‚ و لشکر رحمان و جنود عقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشئه ملک و دنیای انسان درکشند و هجرت نمایند‚ و مملکت خاص به شیطان گردد. و اگر وهم در تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرف نماید و حرکات و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد‚ مملکت رحمانی و عقلانی شود و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن در کشند. پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است‚ و از کشته شدن در راه حق تعالی بالاتر است‚ در این مقام عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای ظاهره خود‚ و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن‚ و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است.
از نظر عرفا انسان، عالم کبیر است و جهان، انسان صغیر است. به عبارت دیگر آنچه در وجود انسان مختصر شده است در این عالم بسط داده شده و آنچه در این دنیا است تماما در انسان وجود دارد. همانطور که انسان به ترتیب دارای مراتب جسم، خیال، وهم، عقل، قلب و... است این عالم هم دارای مراتب ماده و برزخ، قیامت و... است به عبارت دیگر کسی که از درون به خود فرو رود و مراتب خود را بدقت بشناسد به همین اندازه به مسایل این دنیا معرفت پیدا می کند. این قاعده ی الهی از اصول اولیه و مهم عرفان نظری است که در اشعار مولوی، شیخ شبستری و یا نوشته های شیخ اکبر بارها از آن سخن به میان آمده است. کسی که این قاعده را در وجود خود پیاده کند و دنیا را اینگونه ببیند که آنچه در بیرون مشاهده می کند جزئی از وجود خودش است، در واقع اولین قدم سلوک در این طریق را برداشته است وگرنه مادامیکه بخاطر سروصدای همسایه به او ناسزا بگوید و از زخم زبان دوستش برنجد... و اینچنین از ظواهر این دنیا تاثیر بگیرد همچنان اندر خم یک کوچه است.
در این قدم اول یعنی سیر آفاق و انفس و تطبیق این دو، انسان مراحل نخست معرفت نفس را فرا می گیرد. اینگونه است که بدون آنکه از دانشگاه علوم سیاسی لندن و پاریس فارغ التحصیل شده باشی می دانی که در کجای دنیا چه خبر است و چه اتفاقی می افتد زیرا این حوادث همه در نزد تو حاضر است. لذا امام خمینی(ره) مثلا در مورد پیش بینی فروپاشی شوروی به ساعتها مطالعه اوضاع پیچیده جوامع شوروی و مسایل حزب کمونیست و ... احتیاجی ندارد بلکه یک نگاه به درون خویش و عالم نفس می اندازد و چنین می بیند. این مسیر است که فاصله ات تا خدا فقط یک قدم است. اینجاست که "من عرف نفسه فقدعرف ربه" اینجاست که معرفه النفس انفع المعارف. اینجاست که امیرالمومنین می فرماید: فرزندم سر بر سینه خویشتن دار. اینجاست که علامه حسن زاده می فرماید عزیزم خود را باش! از این طریق، پشت دیوار که سهل است علم تو به کهکشانها و ماورای تاریخ قد می کشد. چه آنکه همه امروز در نزد تو حاضر است و منتظر توست تا برای شناخت به سینه ات مراجعه کنی. طهارت را از ظاهر و خیال خویش آغاز کنی تا این علوم شفاف و قابل خواندن شود.
با این حساب معلم سیاسی امام خمینی مرحوم مدرس نبوده است بلکه جناب شاه آبادی استاد این سویی سیاست و عرفان و جامعه شناسی امام خمینی بوده اند. (رحمهم الله تعالی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت: امیدوارم اختصار بیش از حد در این نوشته، باعث شهید شدن اصل بحث نشده باشد.
|
وقتی خبر تحریم علمی دانشجویان ایرانی از سوی اروپا در رشته های حساس را شنیدم فهمیدم:
2. دشمن از این نهضت علمی بیشتر ترس و واهمه دارد تا موشکهای قاره پیما.
3. دیگر کشورهای اسلامی یا در زمینه علمی حرفی برای گفتن ندارند یا برای تمدن غرب خطری ندارند و در آن حل شده اند. یا هردو!
4. آزادی بیان که جای خود دارد، آزادی آموزش و علم آموزی هم، همه کشک ]بالتشدید الکاف[ و پشم است!
5. غرب مدرن تفاوتی با غرب قرون وسطا ندارد و هنوز هم مانند زمان گالیله، تعصبات بر علوم و فنون غلبه دارند.
6. دشمنان ما از "هر وسیله ی ممکن" برای مبارزه با ما استفاده می کنند.
7. سیاستمداران غربی اینقدر احمق هستند که گمان می کنند علم را می توانند در قفسی حبس کنند.
8. سیاستمداران غربی نمی فهمند که با بستن رسمی این راه، بسیاری از دوستداران]خودباختگان[ خود را در داخل کشورمان از دست می دهند.
9. غرب از ایرانی که پیشرو کشورهای اسلامی و الگوی رشد اسلامی باشد چنان می ترسد که حاضر شده است با این وضوح، اصول اولیه لیبرالیسم خود را علنا در سطح اعلامیه وزرای خارجه اروپا زیر پا بگذارد و لگدمال کند.
10. لطف خدا شامل ما شده تا سنگ بنای این نهضت جدید علمی را با داراییهای فرهنگی خود بنا بگذاریم، نه آنکه دانش غربی را بگیریم و رنگ اسلامی به آن بزنیم.
|
ملت حماسه یا ملت گریه : این مجالس عزای سیدالشهداست و مجالس دعا و دعای کمیل و سایر ادعیه است که می سازد این جمعیت را اینطور و اساس را اسلام از اول بنا کرده است‚ به طوری که با همین ایده و با همین برنامه به پیش برود و اگر چنانچه واقعا بفهمند و بفهمانند که مساله چه هست و این عزاداری برای چه هست و این گریه برای چه اینقدر ارج پیدا کرده و اجر پیش خدا دارد‚ آنوقت ما را ملت گریه نمی گویند‚ ما را ملت حماسه می خوانند. اگر بفهمند آنها که حضرت سجاد سلام الله علیه که همه چیزش را در کربلا از دست داد و در یک حکومتی بود که قدرت بر همه چیز داشت‚ این ادعیه ای که از او باقی مانده است چه کرده است و چطور می تواند تجهیز بکند‚ به ما نمی گفتند که ادعیه برای چیست. اگر روشنفکران ما فهمیده باشند که این مجالس و این دعاها و این ذکرها و این مجالس مصیبت جنبه سیاسی و اجتماعی اش چیست‚ نمی گویند که برای چه این کار را بکنیم. صحیفه نور ج16 ص209
|